Thursday, September 30

بازی اعداد با انسان

امروز به یه گدا 1000 تومن کمک کردم
یادش به خیر ، همین 9 روز پیش بود
به خاطر نداشتن 500 تومن ، 40 دقیقه پیاده روی کردم

بعضی

بعضی وقتا ، بعضی لحظات حساس ، بعضی چیزا رو فراموش می کنم
.
.
.
بعدها 1000 مرتبه خدا رو شکر می کنم

Wednesday, September 29

یک نابغه

عمری سیاهی پشت رؤیای سپیدی بود

نه! تحفه ی این ابر، باران اسیدی بود


سید مهدی موسوی هدیه ای است از خدا برای ما خسته گان

شهرهایش را بنوشید

Tuesday, September 28

حکایت همچنان باقیست

از درد که بگذریم
تنها آه باقی می ماند
حاصل عمری که می رود

دردا و حسرتا

سازها زیاد شده اند و رقص ها محدود

Monday, September 27

فردا کجاست؟

جیبی که هر روز خالی تر میشه
من موندم و
ته سیگارهای بی شمار

Sunday, September 26

به کجا؟

شاید آدم ها بگند که راه هاشون رو با تردید انتخاب می کنن
اما من می گم که حتی قدم هام رو هم با تردید برمیدارم

Saturday, September 25

برادر ما چنین است

بعضی از آدما اونقدر خوب هستند که حتی وقتی به ناحق هم سرت داد بزنن ، نمی تونی ازشون کینه ای به دل بگیری

Friday, September 24

نقشی برای تمام فصول

همیشه بعد از بیان احساسات واقعیم به اطرافیانم ، تو رابطه هام شکست خوردم
حالا شدم یه بازیگر تمام عیار...

پ.ن : دنیا ، جفت دستات پوچه

Thursday, September 23

عشق

طبیعت جاودانگی را از تو آموخت
استاد تولدت مبارک

پ.ن : تولد یگانه استاد موسیقی ایران ، استاد محمدرضا شجریان گرامی باد

Wednesday, September 22

تغییر مکان

به نظر من بهشت لای پنجه های مادرانی هست که با دست لباس می شویند ولاغیر !

پ.ن : هنوز انگشتام درد می کنن

Sunday, September 19

سال های دور از خانه

باز هم خوابگاه
آن جا که راه و رسم زندگی را به سگ می آموزیم

Saturday, September 18

آخرین اخبار ایران و جهان

تا به حال 110 تا پست اینجا فرستادم
به همین مناسبت 2 3 روزی به خودم و شما استراحت میدم !

پ.ن : درگیر اثاث کشی به خوابگاهم

Thursday, September 16

به اشتباه تقدیر خوانندش

گاهی وقتا ، دنیا تمام کار و زندگی شو ول میکنه ،
که بفهمه تو چیو دوست داری ،
تا درست همونو ازت بگیره

Wednesday, September 15

دیگه چه خبر

من : چادرت چقدر بهت میاد
- مرسی عزیزم، چادرِ رنگیِ طرح اسپرته !

پ.ن :
Based On True Story

Tuesday, September 14

همین دیروز بود 1

ظهرهای تابستون ، اواسط دهه هفتاد
دمپایی های نیمه پاره قرمز توی دست
زنگ ، فرار
زنگ ، فرار
زنگ ، فرار

هیچ وقت برای اون کارا عذاب وجدان پیدا نکردم


Monday, September 13

شاید زمانی دیگر

منشور حقوق بشر کوروش رو میخوایم چیکار
برامون شمشیر ذوالفقار امام علی رو بیارید،
قراره جنگ کنیم!

پ.ن : والا

Sunday, September 12

مناجات شبانه

زندگی ِ عزیز ِ من، جون مادرت، فقط کمی تغییر پوزیشن بده
به خدا خواسته بزرگی نیست
من که 24/7 در خدمتگزاری حاضرم، تو هم کمی مرام بذار دیگه

Saturday, September 11

یاد باد آن روزگاران

بچه تر که بودیم پشت کتاب هایی که می خوندیم، نوشته بود برای چه گروه های سنی مناسبه
بعدش ما همش دنبال کتابایی بودیم که برای گروه های سنی بالاتر باشه !

پ.ن : یادش به خیر

Friday, September 10

سوال از مشایی

این اسلام اگر ایرانی بشه
برا عید فطر هم سفره هفت سین میندازیم ؟

شب عید است و ...

مادر ما که هیچ رقمه زیر بار عید و درست کردن ناهار فردا نمیره ....

پ.ن : توجه توجه ، درهای رحمت در حال بسته شدن است، مومنان لای در نمونید

Thursday, September 9

تن دادن به طبیعت

شامپو فلفل پرژک,علاوه بر سوزاندن چشمان شما,دهانتان را نیز سرویس می کند.
با طبیعت آشتی کنید.

Wednesday, September 8

سرانجام کار

مصادف شدن ماه رمضان با تابستان باعث شد که خیلی از دوستانم اعتقادشون به دین اسلام رو از دست بدند

پ.ن : بهونه خوبی بود برا روزه نگرفتن

Tuesday, September 7

عملیات غیرممکن

نمی دونم تاحالا توی شرایطی قرار گرفتید که آبریزش بینی داشته باشید و دستمال هم در دسترس نباشه
خیلی ستمه به خدا

Monday, September 6

فلسفه هگل

حکومتی که مشروعیتش رو با اردوکشی خیابونی بدست آورده
مشروعیتش رو با اردوکشی خیابونی از دست نمیده ؟

Sunday, September 5

داروین

از هیچی که بودم
دارم میل می کنم
به پوچی که در آینده خواهم بود.

پ.ن: جدی می گم، باورش دارم

Saturday, September 4

تاملاتی پیرامون واقعیت

واقعیت
خاصیتش این است که توجهی ندارد به اینکه ما با آن کنار می آییم یا نه
خودش قائم به نفس فرو می رود ته حلقمان

Friday, September 3

در حاشیه شب قدر

وقتی پدر و مادرت هر کدوم یه مفاتیح دستشون گرفته باشن و احیا بگیرن
تو هم توی اتاقت یه هدفون تو گوشت باشه و شگی* گوش بدی
فکر نمی کنم دید خوبی نسبت به تو ایجاد بشه !

پ.ن : ندارد

*shaggy

Thursday, September 2

راز هستی

یا توی آن کپه خاکی که جبرئیل برای درست کردن گل آدم از زمین برداشت کرمی بی خبر از همه جا داشته برای خودش میلولیده، یا آن سیب ممنوعهای که آدم وحوا از آن نوش جان کردند کرمو بوده.
حالا باز برو سنگ داروین را به سینه
بزن. عمرا اگر با آن تز تکاملش به همین راحتی بشود مساله ی به این خفنی را تبیین کرد.

والا

Wednesday, September 1

نمایندگی رسمی خدا در زمین

خدایا بلاهای طبیعی را از تمام کشورهای مسلمان دور بگردان
برا هر کدومشون هر اتفاقی بیفته ما باید پولشونو بدیم

پ.ن : ایران، ضمانت خرید شماست